جدول جو
جدول جو

معنی خشنود شدن - جستجوی لغت در جدول جو

خشنود شدن(بِ رَ نَ / نِ تَ)
راضی شدن. رضوان. (یادداشت بخط مؤلف). ترضّی. (از زوزنی) : تراضی، از یکدیگر خشنود شدن. (زوزنی) ، قانع شدن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خشنود شدن
خوشحال شدن، راضی شدن، قانع شدن، خرسند شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ بَ کَ / کِ دَ)
سخط. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). ناراضی شدن. خشمگین شدن
لغت نامه دهخدا
(بِ هََ تَ)
راضی شدن. قانع و خرسند شدن: باری در آن میان جست و شفاعت کردند تا امیر خوشنود شد. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(بِ رَ نَ / نِ شُ دَ)
راضی کردن. خوشحال کردن. اعتاب. (یادداشت بخط مؤلف). ترضیه. ارضاء. (تاج المصادر بیهقی) :
بفرمود صاحب نظر بنده را
که خشنود کن مرد درمنده را.
سعدی (بوستان).
و بنعمت بیکران خشنود کردند. (گلستان سعدی).
چندان کرمت نیست که خشنود کنی
درویشی از آن باغ بشفتالودی.
سعدی (هزلیات)
لغت نامه دهخدا
(خُصی یَ تَ)
سامع شدن.
- شنوا شدن دل، درک کردن حقایق. ادراک کردن واقعیت ها:
چون دل شنوا شد ترا از آن پس
شاید اگرت گوش سر نباشد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
خوشحال کردن، راضی کردن، قانع کردن، خرسند کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آشکارشدن، نمایان گشتن، علنی شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد